English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6639 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
stick to your work U بکار خود مشغول باشید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Arrears of work . Back log of work . U کارهای عقب افتاده
To go to work . to start work . U سر کار رفتن
to stick up for U پشتی کردن
to stick up for U دفاع کردن از
to stick up U مقاومت کردن
to stick up U تندنوشتن
to stick up U گردن فرازی کردن
to stick together U نسبت بیکدیگروفادار بودن
stick up <idiom> U دزدی مسلحانه
stick to your last U یا از حدخود بیرون نگذارید
stick to your last U برشته خود بجسبد
stick-up U برجستگی داشتن
stick-up U سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick up U برجستگی داشتن
stick up U سرقت مسلحانه سربرافراشتن
non-stick U نچسب
he wants the stick U چوب میخواهد
non-stick U ناچسبان
stick up for <idiom> U کمک کردن ،حمایت کردن
stick with <idiom> U دنبال کردن کاری
stick with <idiom> U ماندن با
stick (someone) with <idiom> U ترک چیز ناخوشایندی
stick-on U چسبنده چسبناک
to stick something U چیزی را سفت و پابرجا بستن
stick around <idiom> U همین دوروبر منتظر ماندن
to stick on [to] U چسباندن [روی چیزی]
non-stick U ناچسبنده
non-stick U تفلون
non-stick U ته لیز
stick out U متحمل شدن
stick U پیچ درکار تحمل کردن
stick U هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
stick U تخته موج سواری شلاق
stick U الصاق تاخیر
stick U چوب بازی هاکی
stick U عصا
stick U چماق
stick U وضع چسبندگی
stick U تردیدکردن
stick U چوب بازی
stick U چسبناک
stick U چسباندن
stick U گروه پرنده
stick U یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
stick it out <idiom> U طاقت آوردن ،ادامه دادن
stick U الصاق کردن چوب
stick U گیر کردن گیر افتادن
stick U چسبیدن
stick out U پیش امدگی داشتن
stick out U اصرار کردن
stick U وقفه
stick U سوراخ کردن نصب کردن
stick around U درنگ کردن
stick around U تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
stick U فرورفتن
stick out U جلو امدن
fish stick U فیله ماهی سرخ کرده
filter stick U لوله صافی دار
folding stick U چسبدوطرفه
glue stick U چسبپمادی
player's stick U چوببازیکنهاکی
goalkeeper's stick U چوبدروازهبند
size stick U الت اندازه گیری پا
ortho-stick U عصایهدایتگر
shed stick U چوبنخ
stick eraser U چوبپاککن
dipper stick U کاسه بیل
To stick out ones chest. U سینه خود را بیرون دادن
I always stick to my word. U من همیشه سر حرفم می ایستم
carrot and stick <idiom> U قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
stick shifts U دندهی دستی
stick-in-the-mud <idiom> U گوشه عزلت برگزیدن
control stick U سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
French stick U قرصدراز نازک نان
stick one's neck out <idiom> U مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
stick umbrella U چتردستهچوبی
shed stick U چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
quadruped stick U عصایچهارپایه
English stick U عصایانگلیسی
stick brush U قلم مو
to stick like a leech U مانند کنه چسبیدن
to stick in the throat U درگلوگیرکردن
to stick in ones gizzard U ناگواربودن
to stick to one's word U سر قول خود ایستادن
swizzle stick U چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
swagger stick U باتون
swagger stick U چوب دستی کوچک
stick bridge U پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
stick check U دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
stick glove U دستکش کلفت دروازه بان
stick to the point U از موضوع خارج نشوید
stick plane U رنده با تیغه گرد
stick plane U رنده میله دار
night stick U باتون
size stick U قالب اندازه گیری
job stick U دسته بازی
ingot stick U شمشه
stick shift U دندهی دستی
stick insects U حشرهی چوب کبریت مانند
stick insect U حشرهی چوب کبریت مانند
shooting stick U صندلی جمعشو و متحرک
shooting stick U صندلی عصایی
pogo stick U چوب پای فنردار
high stick U بالا بردن غیرمجاز چوب
job stick U سکان هدایت دسته فرمان
joss stick U چوب جاس
green stick U شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
gun stick U سنبه تفنگ
gun stick U میل سمبه تفنگ
hiking stick U دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
honing stick U سنگ تیغ تیزکنی
polo stick U چوگان
night stick U چوب باتون
composing stick U قالب حروف چینی
stick-in-the-muds U محافظه کار
stick-in-the-muds U بیعرضه
stick-in-the-mud U محافظه کار
stick-in-the-mud U ادم عقب مانده
to stick to one's guns U پای کاری محکم ایستادن
stick out a mile U مثل روز روشن بودن
stick-in-the-mud U ادم کند
To drive all with the same stick . <proverb> U همه را با یک چوب راندن .
stick-in-the-mud U طفره رو
stick shift U دسته دنده
gear stick U دسته دنده اتومبیل
stick-in-the-muds U طفره رو
yard stick U خط کش [ابزار]
stick-in-the-muds U ادم عقب مانده
stick-ups U سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-ups U برجستگی داشتن
walking stick U عصا
walking stick U چوبدستی
walking stick U حشره راست بال امریکایی
yard stick U خط کش تاشو [ابزار]
stick-in-the-mud U بیعرضه
stick in the mud U طفره رو
broom stick U دسته جاروب
stick in the mud U بیعرضه
stick to one's guns <idiom> U روی حرف خود ماندن
buff stick U چوبیکه چرم
stick in the mud U محافظه کار
stick in the mud U ادم کند
stick in the mud U ادم عقب مانده
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
yard stick U متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
stick-in-the-muds U ادم کند
controlled stick steering U دسته دنده خودکار
folding meter stick U خط کش تاشو [ابزار]
controlled stick steering U دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
The stamp doesnt stick. U این تمبر نمی چسبد
short end (of the stick) <idiom> U غیر منصفانه
stick and ball model U الگوی گلوله و میله
folding meter stick U متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
batten [shed stick] U کجی [چوب متحرک در دار که پود را در گره ها محکم می کند]
stick to (a story/the facts) <idiom> U وفادارماندن
To stick a poster on the wall. U اعلان به دیوار چسباندن
folding meter stick U خط کش [ابزار]
double meter stick [American] U متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
double meter stick [American] U خط کش تاشو [ابزار]
To stand firm. To stick to ones gun. U سفت وسخت ایستادن
folding metre stick [British] U خط کش جیبی [ابزار]
To stick to the main topic ( issue ). U از موضوع اصلی خارج نشدن
folding meter stick [American] U خط کش تاشو [ابزار]
folding metre stick [British] U خط کش تاشو [ابزار]
double meter stick [American] U خط کش [ابزار]
folding meter stick [American] U خط کش جیبی [ابزار]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. U پای این کار باید محکم بایستی
To stick (put,fix)up a notice (poster). U اعلان زدن
Dont stick your head out of the car window. U سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
to work together U دست به دست هم دادن
to work together U تعاون کردن
to work together U باهم کارکردن
to work off U مصرف کردن دست کشیدن از
work in U وفق دادن
to work in U جادادن
to work in U داخل کردن
to work together U همیاری کردن
to work out something U چیزی را حل کردن
work U کار [فیزیک]
to work out something U حل چیزی را پیدا کردن
they have done their work U کار خود
they have done their work U را کرده اند
to keep at some work U د رکاری پافشاری کردن دنبال کاریراگرفتن
to look for work U پی کار گشتن
to look for work U عقب کارگشتن
to work off U خالی کردن
work in <idiom> U ساییدن
to work it <idiom> U روی چیزیی کارکردن و حل کردن
to work it <idiom> U چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
to work someone up <idiom> U تو جلد کسی رفتن
work up U عمل اوردن
work up U ترکیب کردن ساختن
work up U بتدریج برانگیختن
work up U کم کم فراهم کردن
work out U برنامه یک جلسه تمرین
work out U خوب پیش رفتن
work up <idiom> U برانگختن
work in <idiom> U قاطی کردن
work into <idiom> U آرام آرام مجبور شدن
Recent search history Forum search
1how does it work?
1آسیب شناسی مولفه های موثر بر تحکیم بنیان خانواده و ارائه راه کارهای مدیریتی
1How to work out when you totally don't want to?
1ترجمه دمت گرم
1من انگلیسی بلد نیستم چگونه باکامپیوترکارکنم
2من انگلیسی بلد نیستم چگونه باکامپیوترکارکنم
1من در هیچ سازمانی کار نمی کنم
1Simultaneously, those engaged in the work of basic disciplines have become increasingly aware of the of organizations in society and have begun to concentrate attention on relevant problems.
1همه باید که لباس کار خود را بر تن داشته باشن
1we had to make every dollar do the work of two.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com